سلام
خیلی بده آدم سره یه دو راهی که چه عرض کنم چهار راهی بمونه و ندونه چی کار کنه اصلا ندونه کدوم راه درسته و کدوم راه غلطه
ای خدا ....
هر کدوم از این راههام سختی های خودشه و داره میدونم ولی....
همش به خودم میگم میتونم طاقت بیارم
خدایا کمکم کن
حالم بد خیلی بد
غریب آشنای من! کاش میتونستم...
منم یکی مثه همه نه؟
امیدوارم موفق بشی
با سلام :
وبلاگ جالبی داری دوست من وقت کردی یه سری هم به من بزن .
موفق باشی
http://www.ataei.blogsky.com
سلام...
توکلتون به خدا باشه هر چی خودش مصلحت بدونه همون میشه.
این سخن باید به آب زر نوشت
گر رود سر بر نگردد سرنوشت
سرنوشت من از اول او نوشت
خوشنویس است او نخواهد بد نوشت
سلام ..نبینم غمتو عزیز ...خدا بزرگه ..
سلام
خوبی؟
بازم مثل همیشه قشنگ می نویسی
اتمنی الـــتــــوفــــیــــق
یا حق
در کلاسی کهنه و بیرنگ و رو
پشت میزی بیرمق بنشسته بود
دخترک اسب نجیب چشم را
در فراسوی نگاهش بسته بود
در دل او رعد و برق دردها
چشم او ابریتر از پاییز بود
فکر دیشب بود، دیشب تا سحر
بارش باران شب یکریز بود
سقف خانه چکه میکرد و پدر
رفت روی بام تعمیری کند
شاید از شرم زن و فرزند خویش
رفت بیرون، بلکه تدبیری کند
وقت پایین آمدن از پشتبام
نردبان از زیر پایش لیز خورد
دخترک در فکر دیشب غرق بود
ناگهان دستی به روی میز خورد
بعد از آن هم سیلی جانانهای
صورت بیجان دختر را نواخت
رنگ گلهای نگاهش زرد بود
از همین رو رنگ و رویش را نباخت
لحن تندی با تمام خشم گفت:
تو حواست در کلاس درس نیست
بعد هم او را جریمه کرد و گفت:
چارهی کار شماها ترس نیست
درس آنروز کلاس دخترک
باز باران با ترانه بوده است
بر خلاف آنهمه شعر قشنگ
چشم دختر ابر گریان بوده است
شب سر بالین بابا دخترک
باز باران با ترانه مینوشت
سقف خانه اشک میبارید و او
میخورد بر بام خانه مینوشت ...
خدا پشت و پناهت ..من دارم فردا میرم دعا یادت نره ..خبرم کن کی میای ...مراقبه خودت باش ..سلام برسون ..یا علی!!!
سلام دوست عزیز
خوبی ؟
وبلاگ جالبی دست و پا کردی... همسن جوری ادامه بده...
موفق باشی
راستی اگر خاصتی یه سری هم به من بزن و حتما در نظر سنجی شرکت کن.
بای