واقعا در صفا صفا کردیم

سلام

خدایا خدا جون واقعا شکرت

هنوزم  باورم نمیشه این من بودم

وقتی رسیدیم دلم گرفت

همه زنگ میزدن و التماس دعا میگفتن

اذان و که دادن با گفت لبیک و نیت کردیم

دیگه محرم شدیم

حالت شک زده ها رو داشتم

آخه خدایا من کجا ؟اینجا کجا

کعبه رو که دیدم انگار بازم خواب دیدم

کلی حرف آماده کرده بودم

ولی وقتی دیدمش شوکه شدم

همه چیز و فراموش کردم

خیلی خلوت بود

درست یک ساعت به تحویل سال مونده بود

نیت کردم

هفت دور طواف عمره ی مفرده برای …

هر دور پرده ی کعبه رو می بوسیدم

نمی دونستم از خوشحالی چه کنم

طواف تمام شد

مامانم دوست داشت زمان تحویل سال محرم باشه

و این آروزی همه شد

به صفا و مروه رفتیم

نیت کنید

هفت دور سعی بین صفا و مروه برای … قربت الی الله

برای ظهور

برای تمام ملتمسین دعا دعا کردم همه حتی شما

برای اموات

برای تموم کساییکه آروز دارن بیان

دعا کردم

وقعا در صفا صفا کردیم

تقصیر کردیم

ساعت و که دیدم درست دو دقیقه بعد زمان تحویل سال بود

بغض گلو مو گرفته بود

همگی به حرم رفتیم نشستیم و دعای تحویل سال و خوندیم

صدای تلفنها باز بلند شد

اصلا نمیتونستیم حرفی بزنیم

فقط گریه بود و بس

خدایا شکرت

مامانم همش به فکر جونا بود و براشون دعا میکرد

بابا میگفت اموات یادتون نره

واسه هر کی که التماس دعا گفته دعا کنید

هنوز محرم بودیم

طواف نسا رو همگی با هم انجام دادیم

بابا یکی یکی ما رو به حجر الاسود برد

بعد از نماز طواف توی حرم نشستیم

صدای زنگ تلفن قطع نمیشد همه التماس دعا داشتن

من که توی طواف بودم همش برام اس ام اس میدادن و التماس دعا داشتن

لحظه های واقعا قشنگی بود

اشکام مجال نمیدادن انگار بغض چند ساله بود که ترکید

نمیتونستم با کسی حرف بزنم

خدایا شکرت

من بهترین سال های زنگیمو بهترین روزا   بهترین شبا    قشنگترین لحظه هامو   تو خونت بودم

خدایا شکرت

بابا گفت بریم رو کوه صفا بشینیم وقران بخونیم

نیت کردم هر سوره ایی که اومد من اون و تا اخر میخونم

قران و باز کردم

باورم نمیشد یس اومد آخه من همیشه رو کوه صفا یس می خوندم این بار هم همون سوره اومد

رفتم طواف مستحبی کردم نیت کردم برای تموم ملتمسین دعا و اموات

یکی از مطوعا هم میگفت شرک حرام حاجی حجاب رعایت کن صورت معلوم حرام شرک

رفتم تو حجر و دعای توسل خوندم

هرکی من و میدید التماس دعا میگفت

رفتم دور تا دور پرده رو بوسیدم

همون مطوعا انگار اصلا دوست نداشت من اونجا باشم نمیدونم چرا همش دنبالم بود و همون حرفا رو تکرار میکرد شاید به خاطر عینک آفتابی بود چون اون سری به من میگفت عینک و بر دار نماز باطل و حرام

رکن یمانی و حجر الاسود و مقام

دلم نمیومد یه لحظه هم بیاستم

وقت تنگ بود

اذان اول و دادن

یک با دیگه طواف کردم

این بار برای خودم بود هفت دور

بعد نماز بازم هم به حجر الاسود رفتم

بازم اون مطوعا اومد حرمه حرام شرک حاجی بوس حرام

انگار همه خواب بود

وقتی رفتم سره صف نماز ایستادم تموم لباسم بوی عطرکعبه رو میداد حتی دستم

به هر کی که میگفتم دستم و میگرفت و بوس میکرد

و

.................

 

  

نظرات 3 + ارسال نظر
شکوفه چهارشنبه 2 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 01:35 ب.ظ http://haramedelam.blogsky.com

سلام ..

فرا رسیدن عید و سال نو را به شما تبریک می گویم ..

سالی سرشار از سلامتی و موفقیت را برای شما آرزو

می کنم ...

در پناه حق

بانو جمعه 4 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 12:55 ق.ظ

فقط خوش به حالت همین...

علی یکشنبه 6 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 10:22 ق.ظ http://www.zeydebneali.blogsky.com/

سلام...
زیارت قبول
خوش به سعادتون ما رو دعا کردید یا نه
انشاالله سفر کربلا و سوربه
التماس دعا
یا علی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد